خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

بفرمائید دلمه

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۹ ب.ظ

یکی از سنت‌های زیبای ماه رمضان افطاری دادن هست. توی این ماه خانواده‌ها این فرصت رو پیدا می‌کنند که به بهانه افطاری هم که شده در کنار هم باشند و از برکات این ماه بتونن نهایت استفاده رو ببرن. اما از اونجایی که ما موقع اذان تو داروخونه باید باشیم، از نعمت افطاری دادن و افطاری خوردن تا حد زیادی محروم هستیم. موقع اذان که میشه با یه لیوان شیر و دو تا خرما افطار می‌کنیم و سعی می‌کنیم تو این لحظات ملکوتی به خدمت خلق بپردازیم که به نظر من از بزرگترین عبادات هست. ولی با این همه حضور ما توی داروخونه و خدمت به خلق نمی‌تونه ما رو از لذت افطاری دادن و افطاری خوردن محروم کنه. به خاطر همین هست که تصمیم گرفتیم هر یک از پرسنل داروخونه یه روز زحمت افطاری رو بکشه. اینطور شد که یه مسابقه ناخواسته بین پرسنل برای درست کردن بهترین افطاری به وجود اومد...


نزدیک اذان بود. همیشه دقایق آخر نزدیک اذان با سرعت کمتری حرکت می‌کنند. هندزفری رو به موبایلم وصل کردم و توی گوشم گذاشتم هنوز اذان نشده بود و از رادیو آوای خوش و دل ضعفه‌آور ربنا پخش می‌شد. همه چشمشون به من بود که اذان رو اعلام کنم ولی با سرم اشاره کردم که هنوز اذان نشده. یکی از پرسنل داشت یکی یکی لیوان‌های شیر رو پر میکرد. امروز نوبت خودش بود که افطاری بیاره. از یه ساعت قبل دلمه‌ها رو از یخجال بیرون آورده بود و گذاشته بود روی سماور تا گرم بشه. البته می‌شد دلمه رو سرد هم خورد ولی خوردن غذای گرم اون هم تو داروخونه خیلی می‌چسبید. بالاخره صدای اذان رو از تو گوشی شنیدم. اونقدر داروخونه ساکت بود که بقیه هم صدای اذان رو از هندزفری که توی گوش من بود شنیده بودند. با خرما و شیر روزه‌مون رو افطار کردیم. ولی هنوز خبری از دلمه‌ها نبود. یه نسخه اومده بود که کارش کمی زیاد بود. قمیتش رو زده بودم و داشتن جمعش میکردند. از شانس بد نسخه افتاده بود دست همون کسی باید دلمه‌ها رو میاورد. یکی از پرسنل اعتراض کرد که روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد پس کی این دلمه‌ها رو میارید؟ نسخه‌پیچ در حالی که داشت نسخه رو جمع می‌کرد گفت این یه نسخه رو بدم، بیام دلمه‌ها رو تقسیم کنم. دلمه‌ها روی سماور حسابی گرم شده بودند و بوشون تو داروخونه پیچیده بود. بالاخره نسخه‌پیچ نسخه رو جمع کرد و مشغول تقسیم دلمه‌ها بین پرسنل شد. نفری پنج شش تا دلمه به همه می‌رسید. من هم سهم خودم رو برداشتم و مشغول لقمه گرفتن شدم. تو این فاصله چند تا نسخه دیگه هم اومده بود. یه لقمه می‌گرفتم و یه قیمت میزدم. قیمت نسخه‌ها که تموم شد با خیال راحت یه چند لقمه‌ای خوردم. لقمه آخر رو کمی بزرگتر گرفتم که هر چه زودتر از خوردن فارق بشم و بتونم راحتتر کار کنم. اون عقب داشتن نسخه‌ها رو جمع می‌کردن که چشم یکی از مریض‌ها به من افتاد که یه لقمه بزرگ تو دستم دارم گاز می‌گیرم. یه نگاه پر معنا به من و بقیه کرد و به خانمش گفت که: نشستن دارن دلمه میخورن. یه ذره هم به فکر ما که دیرمون شده نیستند!

نظرات  (۱۲)

سلام 
چطور شما با دستاتون هم غذا می خوردید و هم دست به دارو ،پول ، کامپیوتر ،و ... می زدید تازه اون هم دلمه که خوردنش به همین آسونی نیست تازه مگه یک نفر چندتا دلمه می تونه بخوره که گفتین به نفری 6 تا رسید راستی به اون مریض  هم افطاری تعارف کردید

پاسخ:
سلام. دلمه‌ برگ تبریز کوچیک هستند و هر دو سه تا یه لقمه میشه. سعی میکنیم قبل از خوردن غذا دستامون رو بشوریم ولی متاسفانه مجبوریم بازم به کامپیوتر دست بزنیم که طبق فرموده شده بهداشتی نیست. ولی چاره‌ای هم جز این وجود نداره مجبوریم هم کار کنیم و هم غذا بخوریم. 
موفق باشید.
سلام
از وبلاگتون دیدم کردم و استفاده کردم
تازه در داروخانه ای مشغول به کار شدم امیدوارم از وبلاگتون استفاده کنم. خوشحال میشم از تجربیات شما استفاده کنم.
ممنونم

به امید موفقیتتون
پاسخ:
سلام.
خوشحالم که وبلاگم مورد توجه شما دوست عزیز قرار گرفته. بازم منتظر نظرات با ارزش شما هستم. امیدوارم در کار جدیدتون موفق باشید.
میشه اسم داروخونه ای رو که کار مکنید بگید
پاسخ:
متاسفانه به دلایلی نمیتونم این کار رو بکنم. یکی از دلایلش هم اینه که نمیخوام دچار خود سانسوری بشم.

حالا خوبه اینقدر منصف هستید که اسم وبلاگتون رو نذاشتید(خاطرات یک دکتر داروساز!)

آخه من خیلی نسخه پیچهارو میشناسم وقتی کیپرسی چکاره ای میگن دکتر داروساز!!!!!!!

پاسخ:
من همون نسخه پیچم. اون سایتها خیلی با سایت ما فرق می‌کنن. من از دید یه نسخه پیچ به مسائل و مشکلات داروخونه نگاه می‌کنم.
موفق باشید.
سلام.من امسال کنکور داشتم و رتبه منطقه دو 3325بود میدونم که با توجه به رتبم امکان قبولی داروی سراسری ندارم.میخواستم راهنماییم کنید بین رشته های پیراپزشکی کدوم رشته ها ازنظر آینده تحصیلی و بازار کار مناسب ترند؟من خودم بین فیزیوتراپی و بینایی سنجی خیلی مرددم.
پاسخ:
سلام. راستش اطلاعات زیادی در این مورد ندارم و بهتره با کسانی که تو این رشته‌ها تحصیل کردند مشورت بفرمائید. یه سر به دانشکده پیراپزشکی دانشگاه شهرتون بزنید، حتما اونها میتونند بهتر راهنمایی کنند.
چه صحنه جالبی من در این جور مواقع لبخند میزنم که یعنی ایرادی نداره راحت باشید:))
پاسخ:
بله...متاسفانه همه مثل شما نیستن و انتظار دارن یه لقمه غذا هم نخوریم.
سلام خیلی مطالب جالبی دارید و شیوه نگارشتون هم جالبه .من دانشجو هستم و دارم به جمع همکاراتون اضافه میشم
پاسخ:
موفق باشید. بازم منتظر نظرات با ارزش شما هستم.
:)
حالا دلمه چی بود ؟
پاسخ:
جاتون خالی. دلمه برگ.
خیلی وبلاگ جالبی دارین من دتنشجو هستم و تازه دارم به جمع همکاراتون اضافه میشم واقعا لذت بردم خسته نباشید

پاسخ:
سلام. ممنون از لطفتون. امیدوارم موفق باشید. خوشحالم که وبلاگم خواندگان خوبی مثل شما داره.
سلام من لیسانس عمران دارم ولی دوس دارم تو داروخونه کار کنم ..اتفاقا یه داروخونه کوچ.لو نزدیک خونمون هست که یه روز به من گفت نیاز به کارمند داره و به من نگاه کرد .اخه خودش تهناست ..دوس دارم تجربه کنم این کارو ولی خانوادم میگن این کار به رشته خودت ربطی نداره و بی فایده است ..نظر شما چیه ؟ فک میکنی در ابتدا چقد پول میده؟ کار درستیه که برم یا نه؟
پاسخ:
سلام. متاسفانه بازار کار رشته‌های مختلف طوری شده که همه ما مجبور به کار کردن در مشاغل نامرتبط هستیم. امیدورام این شرایط به زودی حل بشه و هر کسی جایی باشه که میتونه بیشترین خدمت رو انجام بده. اگه شرایط کار در داروخونه مناسب باشه به نظر من اشکالی نداره که مشغول این کار بشید. به تجریه کردنش میارزه. ولی در حین کار حتما به دنبال کار مناسب باشید و فرصتها رو از دست ندید. به عنوان یه شغل موقت بهش نگاه کنید. هر چی که باشه بهتر از بیکاری هست.
بنده خدا حتما گرسنه اش بوده.روز و نمازتون قبول.البته شما هم واقعا خسته میشین ما که همش خونه ایم چنان به غذا حمله ور میشیم که مامانم میمونه ما بچه هاشیم یا گرسنه های آفریقایی!!!
پاسخ:
ممنون.
نماز روزه شما هم قبول باشه. امیدورام از این ماه با برکت نهایت استفاده رو برده باشید.

بابا افرین روزه میگیرید

ما که تو این ماه رمضونی همیشه دکتر هر موقع میومد میگفت اون پشت اذان گفتند شما مشغول خوردنید ،بقیه وقتا کسی به کسی چیزی تعارف نمیکرد حالا تو این ماه نمیدونم چرا همه هی چیز میاوردند تو اتاق پشتی داروخانه به هم دیگه هم مدام تعارف میکردند ،فکر کنم میخواستند شریک جرم جور کنند

به اون خانوم و اقا هم میگفتید برید خدا رو شکر کنید که در داروخانه رو نبستیم افطاری بخوریم بعد باز کنیم

پاسخ:
التماس دعا.
نه خوشبختانه تو داروخونه ما کسی روزه نمیخوره، یا حداقل علنی نمیخوره. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">