خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بقیه پول داوخانه» ثبت شده است

داشتم تو اینترنت سیر می‌کردم که صدای مسئول صندوق چرتم رو پروند. سرم رو که بلند کردم دیدم مسئول صندوق داره بدو بدو از داروخونه خارج میشه. چند لحظه بعد مسئول صندوق با چهره‌ای برافروخته وارد داروخونه شد و خطاب به دکتر گفت: "رفت، پولها رو برداشت و رفت"...

۲ نظر ۲۸ آبان ۹۲ ، ۲۱:۰۱