خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داروی خواب آور» ثبت شده است

تازه به داروخونه رسیده بودم که آقای دکتر نامه ای که روی میزش گذاشته بود رو نشونم داد و با لحنی عصبانی گفت: با این همه احتیاط ببین چی برامون نوشتن. نامه رو گرفتم و شروع کردم به خوندنش. نوشته بود داروخانه محترم ....

۸ نظر ۲۶ دی ۹۳ ، ۲۲:۴۷

دیروز یه نسخه‌ی بد خط داشتیم که هیچکی نتونست ازش سر دربیاره. پزشکی که نسخه رو نوشته از پزشک‌های ساختمون ما نبود و به همین خاطر با خطش آشنا نبودیم. معلوم بود نسخه رو چند تا داروخونه دیگه هم برده بودن ولی اونها هم نتونسته بودن نسخه رو بخونن...


۱۱ نظر ۰۹ دی ۹۲ ، ۲۰:۲۶