خاطره که امروز میخوام براتون تعریف کنم، مدتی پیش برای یکی از همکارهام اتفاق افتاده بود. من هم تصمیم گرفتم امروز این ماجرا رو برای خوانندگان عزیزم بازگو کنم. به خاطر اینکه به جالب بودن موضوع لطمه نخوردم، داستان رو از زبان اول شخص مینوسم. امیدورام که خوشتون بیاد...
نزدیکهای ظهر بود و داروخونه حسابی خلوت بود. البته معمولا این ساعت از روز همیشه، همینطور هستیم. من و خانم دکتر تو داروخونه تنها بودیم. من داشتم با ماشین حساب روی میز ور میرفتم، خانم دکتر هم دستش رو زیر چونه گذاشته بود و به در ورودی داروخونه زل زده بود. البته هر از گاهی چشمهاش روی هم میرفت رو چرت میزد. در همین حین بود که یه آقای میان سال، با هیکل چهار شونه و قد بلند وارد داروخونه شد. رو به خانم دکتر کرد و تیکه مقوایی رو که تو دستش بود رو بهش نشون داد و پرسید از این رنگ موها دارید؟ خانم دکتر که چرتش پریده بود، روشو به من برگردوند و از من خواست که یه نگاه به قسمت بهداشتی آرایشی بندازم. مسئول بخش بهداشتی آرایشی داروخونه یه خانم جوون هست که این ساعت از روز برای ناهار و استراحت به خونه میره و من که مسئول قیمت زنی نسخهها هستم، در غیاب اون، فروش بهداشتی آرایشی رو هم انجام میدم. ولی هیچ اطلاعاتی در مورد این چیزها ندارم. ولی خوشبختانه این آقا، مشتری بی دردسری بود. خودش میدونست دقیقا چی میخواد. خوشبختانه از همون مارک و همون رنگ که میخواست هم داشتیم. رنگ موی مورد نظر رو از قفسه پیدا کردم و به مشتری دادم. اون هم کارتش رو کشید و تشکر کرد و رفت.
فردای همون روز حدود ساعت ده و نیم صبح بود که همون مرد چهار شونه وارد داروخونه شد. داروخونه حسابی شلوغ بود. جلوی پیشخوان پر از مریضهای بود که منتظر تحویل نسخهشون بودند. من هم سرم رو انداخته بودم پایین و تند تند قیمت نسخهها رو میزدم. مرد چهارشونه مشتریها رو کنار زد و خودش رو پشت پیشخوان رسوند. من هنوز سرم پایین بود و متوجه حضور مرد نشده بودم. مرد چهار شونه سرش رو تا دریچه شیشه پایین آورده بود و از پیش دریچه گفت: سلام آقا پسر. خسته نباشی. سرم رو که بلند کردم، مرد رو دیدم که موهای شرابی رنگش حسابی به چشم میزد. مرد چهار شونه همونطور که لبخند با مزهای به لب داشت، اشاره به موهاش کرد و گفت: چطور شده، شرابی بهم میاد؟ نمیدونستم چی باید بگم. از طرفی خندهام گرفته بود و نمیتونستم جلوی خندهام رو بگیرم و از طرفی نمیدونستم چطور این اشتباه اتفاق افتاده. ولی خوشبختانه مرد چهارشونه برعکس و هیکل و قیافهاش خیلی آدم خوش اخلاقی بود و اصلا داد و بیداد راه نیانداخت. وقتی دیدم اوضاع زیاد هم بد نیست رو به مرد کردم و گفتم: ولی واقعا رنگش خوب در اومده! به هر حال با معذرت خواهی و دادن یه رنگ تیره رایگان ( البته از جیب من) به مرد، سر و ته قضیه رو هم آوردیم. بعدها فهمیدیم که خانمی که مسئول فروش بهداشتی آرایشی هست، اون روز قوطیهای رنگ رو که به مشتری نشون میداده، باز کرده و بعدا برعکس داخل قوطیهاش گذاشته بود.
چند روز پیش همون مرد که اینبار برای گرفتن دارو اومده بود، از پشت شیشهی پیشخوان بهم گفت: من رو که یادت میاد آقا پسر؟ قیافش با موهای تیره خیلی متفاوت بود. کمی به مغزم فشار آوردم، ولی چیزی یادم نیومد. مرد چهار شونه، همونطور که لبخند ملیحی به لب داشت گفت: یادت نیومد؟ منم دیگه. مردی با موهای شرابی!
سلام دوست عزیز. مدرک نسخه خوانی برای کار در کشورهای دیگه هم خوب هست. کلاس مجازی فقط پنج شنبه ها و 14 جلسه گذاشتن ولی ارزش مدرک رو به طور کلی نمیدونم خودش میگن ارایه مدرک معتبر از سازمان پرستاری کشور