خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ساعات کار داروخانه» ثبت شده است

خاطره که امروز میخوام براتون تعریف کنم، مدتی پیش برای یکی از همکارهام اتفاق افتاده بود. من هم تصمیم گرفتم امروز این ماجرا رو برای خوانندگان عزیزم بازگو کنم. به خاطر اینکه به جالب بودن موضوع لطمه نخوردم، داستان رو از زبان اول شخص مینوسم. امیدورام که خوشتون بیاد...

۸ نظر ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۳۶

اولین جایی که رئیس انجمن ما رو معرفی کرده بود، یه داروخونه نزدیک چهار راه ابوریحان بود. نزدیک ظهر بود که به داروخونه رسیدم. یه نفر که به نظر میومد نسخه پیچ باشه، داشت با یکی از مشتری ها حرف میزد. منتظر موندم تا حرفشون تموم بشه. هنوز حرفشون تموم نشده بود که نسخه پیچ رو به من کرد و از من پرسید امری داشتید؟ نزدیکتر رفتم و گفتم با آقای دکتر کار دارم. نسخه پیچ گفت چند دقیقه منتظر باشید، الان تشریف میارن. اومدن دکتر حدود ده دقیقه طول کشید. تو این مدت روی صندلی نشسته بودم و قفسه ها رو نگاه میکردم. داروخونه خیلی قدیمی بود. قفسه های چوبی و کهنه، حس خوبی به آدم نمیدادند... 

۲۴ نظر ۰۵ آبان ۹۳ ، ۱۴:۲۲