خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شب قدر» ثبت شده است

پارسال درست همین روزها بود که دکتر اون داروخونه که بودم، حسابی قاطی کرده بود و رفتارش با ما حسابی بد شده بود. دلیل این رفتارش شاید کسادی کار داروخونه توی رمضان بود یا شاید هم مشکلات دیگه ای که توی زندگیش داشت. منشاء این رفتارها هر چیزی که بود، دل من رو خیلی رنجوند و پارسال توی شب قدر در حالی که دلم از دکتر خیلی پر بود، از  خدا خواستم که هر چه زودتر منو از این جهنم رهایی بده. الان درست یک سال از اون روز میگذره...

۱۵ نظر ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۷