لیست سیاه
ما تو داروخونمون یه لیست سیاه داریم. یعنی اسم تعدادی از مریضها رو تو یه کاغذ نوشتیم و زدیم جلوی چشممون تا اگه دوباره مراجعه کردند، حواسمون باشه. حالا این مریضها چیکار کردند که رفتن تو لیست سیاه داستانش طولانیه. هر کدوم به یه دلیلی وارد این لیست شدن. یکی از اون مریضها امروز مراجعه کرد....
پرونده این مریض خیلی سیاه بود. طوری که اگه لیست سیاهی هم نبود همهی ما قیافش یادمون بود. این مریض اخلاق خاصی داشت. داروهای اون باید دقیقا هم شکل داروهای خودش بودن و به هیچ وجه داروی کارخونههای دیگه رو قبول نداشت. دفعه قبل که این مریض مراجعه کرده بود یه الم شنگهای تو داروخونه راه انداخته بود که نگو. اون روز بعد از اینکه داروهای مریض رو تحویلش دادیم، گفت این داروها اشتباهه، من داروهای خودم رو میخوام. داروهایی که براش آشنا نبود رو از کیسه پلاستیک در میاورد و پرت میکرد. هرچی هم بهش میگفتیم که داروها همونه، فقط کارخونههاشون فرق میکنه، گوشش بدهکار نبود. البته خیلی از بیمارهای مسن-مخصوصا بیمارهای اعصاب و روان- اینطوری هستند، ولی این یکی خیلی بد رفتار بود. به هر حال تونستیم از انبار و اینور و اونور چند قلم از داروهاش رو عین قوطیهای خودش بدیم ولی یه قلم از داروها بود که نتونستیم عین خودش رو پیدا کنیم و بهش قول دادیم که فردا بیاد تا دارو رو براش تهیه کنیم. فردای اون روز بیچاره دکتر رفته بود کل شهر رو برای پیدا کردن اون دارو زیر و رو کرده بود و آخرش تونسته بود از یه داروخونه دور افتاده داروی مورد نظر مریض رو براش پیدا کنه.
امروز که این مریض دوباره مراجعه کرد، اول بهش گفتیم که قوطی داروهای قبلیش رو بده تا عین خودشون رو براش بدیم. خوشبختانه از همشون داشتیم و این دفعه مشکلی پیش نیومد.
اقا خیلی باحال بوده که داروهارو پرت میکرده بیرون
یه بار یه پیرمرد محترم کهنسالی بود که با عصای ستبرشون تو سر دکتر هم زدند و پرسنل کف سالن از خنده غش و ریسه میرفتند