خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انجمن داروسازان استان» ثبت شده است

روز اولی که به دنبال کار بودم، واقعا ناامید کننده بود. داشتم به این فکر می افتادم که چه اشتباهی کردیم که از اونجا اومدیم بیرون. ولی وقتی یاد رفتار دکتر می افتادم، این فکر از ذهنم دور میشد و برای پیدا کردن کار، انگیزه بیشتری پیدا میکردم. باید هر چه زودتر کار پیدا میکردم و نشون میدادم که برای کسی که میخواد کار کنه، همه جا کار هست. تو این چند روز شاید به پنجاه تا داروخونه سر زده باشم، ولی هیچکدوم نیازی به من نداشتند. البته چند مورد برخورد بهتری داشتند و ازم شماره تلفن گرفتند تا در صورت نیاز تماس بگیرند ولی من خیلی سریع به کار نیاز داشتم و نمیتونستم منتظر تماس اونها بمونم...

۳ نظر ۰۲ آبان ۹۳ ، ۱۷:۱۵