دوستای عزیز سلام. خیلی از دوستان که به من محبت دارن، تو پیامهاشون مینویسن که چرا دیگه نمی نویسی، کجایی، چی کار میکنی و از این حرفها. راستش اینه که پنج سال پیش که نوشتن این وبلاگ رو شروع کردم، وقت آزاد زیادی داشتم، نیمه وقت کار میکردم و شرایط کارم تو داروخونه طوری بود که بیشتر پشت کامپیوتر بودم و توی وقتهای بیکاری میتونستم مطلب بنویسم. ولی الان دیگه شرایطم خیلی عوض شده، الان صبح ساعت 9 میرم داروخونه حدود ساعت یک بعد از ظهر برمیگردم خونه و یه ناهاری میخورم و نمازی میخونم و دوباره از ساعت 3 تا 10 شب تو داروخونه هستم. تازه اگه داروخونه شلوغ نباشه و بتونیم ساعت 10 ببندیم. به همین خاطر اصلا وقت نمیکنم. بابت این موضوع از همتون معذرت میخوام. ولی هر چند وقت یه بار اینجا میام و همه نظرها رو یکی یکی میخونم و تا جایی که بتونم جواب میدم...
کار داروخونه طوری هست که با هر جور آدمی سروکار داره. از دکتر و مهندس و استاد دانشگاه گرفته تا دزد و چاقو کش و معتاد. ما در چهارچوب وظیفهای که داریم، مجبوریم به همه اینها خدمت ارائه کنیم. تنوع شخصیتهایی که به داروخانه مراجعه میکنن عملا باعث میشه که رفتار ما هم نسبت به افراد مختلف با هم فرق داشته باشه. مثلا ممکنه به کسی که هزار تومن پول کم داره دارو ندیم ولی به یه نفر دیگه بدون اینکه پولی بده دارو بدیم و مطمئن باشیم که حتما پولش رو میاره. البته همه این تشخیصها مربوط به دکتر هست و ما تو این کارها دخالتی نمیکنیم و گاهی هم پیش اومده که تشخیص دکتر اشتباه از آب در اومده. مثلا یادم میاد یه خانمی که بسیار متشخص به نظر میرسید، پول همراهش نبود و دکتر با اسرار داروها رو بهش داد که بعدا پولش میاره. حتی شماره کارتش رو داد و گفت که نیازی نیست که دوباره برای دادن پول تشریف بیارید. ولی خانم رفت و خبری ازش نشد...