اول مهر سال 92 یعنی دقیقا یک سال پیش بود که اولین مطلبم رو تو این وبلاگ نوشتم. روزهای اول، این وبلاگ، صرفا جایی برای نوشتن خاطراتم از روزهای نسخه پیچی بود. چیزی شبیه یک دفتر خاطرات برای روزهایی که موقعیتم عوض شده و دیگه نسخه پیچ نیستم. برای به خاطر آوردن اتفاقات جالبی که تو این سالها تجربه کردم. کم کم با نظرات بسیار امید بخش خوانندگان وبلاگ، رو به رو شدم که من رو به ادامه کار و جدیت بیشتر تو نوشتن ترغیب میکرد. از طریق همین وبلاگ دوستانی رو پیدا کردم که شرایطی مشابه من دارند و با تحصیلات عالیه مشغول کار در داروخونه بودند. با بسیاری از نسخه پیچ ها و داروسازهای کشور آشنا شدم. به مرور این وبلاگ در بسیاری از وبلاگ ها و سایتهای مرتبط لینک شد و هر روز که میگذشت بر تعداد بازدید کنندگان اون اضافه میشد. تو اسفند سال گذشته با اینکه تنها شش ماه از عمر وبلاگ میگذشت، وبلاگ خاطرات نسخه پیچ تو لیست برترین وبلاگهای سال 92 قرار گرفت. وبلاگ خاطرات نسخه پیچ از یه وبلاگ خاطره نویسی به جایی برای انتقال تجربه بین همه کسانی که به نوعی با داروخونه در ارتباط بودند تبدیل شد. جایی که داروسازهای جوان میتونستند با مسائلی که ممکنه تو داروخونه پیش بیاد آشنا بشن. جایی که نسخه پیچها در اون به اظهار نظر می پرداختند و حرفهای دلشون رو میزدند. جایی شد برای کسانی که سوالات بی جوابی در ذهنشون داشتند و میتونستند به راحتی این سوالات رو اینجا مطرح کنند. جایی شد که همه میتونستند، فارغ از مسائل تخصصی و علمی در حالی که از خوندن خاطره ای با مزه لذت می بردند، چیزهایی رو هم یاد بگیرند. و گاهی هم جایی برای یه نسخه پیچ که هیچ جایی برای مطرح کردن حرفهای دلش نداشت...