امروز بعد از مدتها کمی وقت پیدا کردم تا به وبلاگم سری بزنم و بنویسم. از اونهایی که تو این مدت به وبلاگ سر زدن و با مطالب قبلی روبرو شدن عذر میخوام و بهشون قول میدم هر موقع که فرصتی پیدا کنم، بنویسم. و اما امروز چطور شد که این فرصت نصیب من شد...
امروز بعد از مدتها کمی وقت پیدا کردم تا به وبلاگم سری بزنم و بنویسم. از اونهایی که تو این مدت به وبلاگ سر زدن و با مطالب قبلی روبرو شدن عذر میخوام و بهشون قول میدم هر موقع که فرصتی پیدا کنم، بنویسم. و اما امروز چطور شد که این فرصت نصیب من شد...
براتون گفته بودم که مدتی هست که جو داروخانه زیاد مناسب نیست و دکتر الکی به هر چیزی گیر میده. توی خونه با همسرم در مورد این وضع داروخانه صحبت کرده بودیم. همسرم معتقد بود که باید هر چه زودتر قبل از اینکه رفتار دکتر نامناسبتر از این بشه خودمون از داروخونه بیایم بیرون ولی من متقاعدش کرده بودم که بهتره تا آخر ماه صبر کنیم و شرایط رو بیشتر بسنجیم. باهم خیلی حرف زدیم ولی هیچ دلیلی برای رفتار عجیب دکتر پیدا نکردیم.ما هر دو نهایت توان خودمون رو برای کار گذاشته بودیم و کوچکترین کم کاری از ما دیده نشده بود. تا امروز همیشه با دکتر و بقیه پرسنل با احترام رفتار کرده بودیم و هیچ اعتراضی هم به شرایط کارمون و حقوقمون نکرده بودیم...