راهنمای گردشگری
یه عده از راننده ها هستند که کارشون جابه جا کردن مریضهای باکوئی هست. این راننده ها علاوه بر اینکه مریضها رو اینور و اونور میبرند، به همراه مریض به مطب و آزمایشگاه و داروخونه مراجعه میکنند که خدای نکرده کسی سر این میهمانها کلاه نذاره. این راننده ها برای اینکارشون که بهش میگن راهنمای گردشگری، پول خوبی هم میگرن و تو تبریز برای خودشون صنفی رو تشکیل میدن. خدمات این راننده ها به اینجا خلاصه نمیشه. اینها علاوه بر خدماتی که گفتم، کارهایی مثل تبدیل ارز، ترجمه همزمان، ارسال دارو به مناطق مختلف جهان، مشاوره دارویی و خیلی کارهای دیگه رو برای مریضهای باکوئیشون انجام میدن...
یکی از کارهایی که این قشر زحمتکش برای مریضهای باکوئی انجام میدن عملیات قیمت کردن و خرید دارو است. این عزیزان بعد از اینکه مریض توسط پزشک ویزیت میشه، مریض رو به هتل منتقل میکنن و خودشون به گرفتن داروها اقدام میکنن. بعد خودشون به داروخونه ای که با اون حساب کتابی دارند مراجعه میکنن و داروها رو از اونجا تهیه میکنن. داروخونه هم هر چقدر که میخواد میکشه روی قیمت داروها و تحویل راننده میده. راننده هم بعد از اضافه کردن درصد خودش به قیمت داروها، پول داروها رو به همراه دستمزد کارش از مریض میگیره. اینطوری هم اون داروخونه راضی هست که سود خوبی تونسته به جیب بزنه. هم راننده تونسته از این طریق پولی به دست بیاره و هم مریض از اینکه داروهاش رو بدون زحمت و دردسر تهیه کرده راضی به نظر میاد. غافل از اینکه چه کلاهی سرش گذاشتند. اما بعضی از مریضهای باکوئی هم هستند که تا این حد ساده نیستند. این باکوئی ها که به خیال خودشون خیلی زرنگ هستند به همراه راننده به داروخونه مراجعه میکنند و داروهاشون رو خودشون تهیه میکنن و پولش رو خودشون حساب میکنند. غافل از اینکه این راننده ها خیلی زرنگتر از اونها هستند. این راننده ها با بعضی از داروخونه ها قرارداد دارند. قراردادشون هم خیلی ساده است. تو هر چی دوست داری از اینها بگیر ولی سهم ما یادت نره. این راننده ها بعد از اینکه از داروخونه های طرف قرارداد داروها رو به چند برابر قیمت تهیه میکنن، بعد از انتقال مریض به هتل دوباره به داروخونه مراجعه میکن و سهمشون رو میگرن. داروخونه هم خیلی راحت سهم راننده رو پرداخت میکنه و ازش بابت مریضهایی که میاره تشکر میکنه.
دیروز یکی از همین راننده ها، اشتباهی راهش به داروخونه ما افتاده بود. راننده به همراه مریض وارد داروخونه شد. نسخه رو نشونم داد و ازم خواست که قیمتش رو حساب کنم. طوری که مریض باکوئی هم بشنونه به من گفت که فکر میکنم بیشتر از دو، سه میلیون بگیره، مگه نه؟ نسخه رو نگاه کرد. دکتر دوازده تا آمپول پگافرون براش نوشته بود که قیمت هر کدومشون 133 هزار تومن بود. نسخه اش چهارصد تا ریباورین هم داشت که به همراه پگافرون رایگان داده میشه. براش دو ورق هم استامینوفن نوشته بود که قیمت زیادی نداشت. قیمت نسخه رو حساب کردم که شده بود یک میلیون و ششصد هزار تومن. وقتی قیمت رو به راننده گفتم، مریض باکوئی ازم خواست که قیمت رو به مانات هم حساب کنم. راننده قبل از اینکه من چیزی بگم تند و سریع جواب داد که میشه 550 مانات. اولش فکر کردم که تو محاسبه اشتباه کرده ولی وقتی رو به من کرد و گفت که مگه نه دکتر، متوجه موضوع شدم. وقتی داشت منو نگاه میکرد و ازم میخواست که حرفش رو تصدیق کنم چشمک زد. هر مانات تقریبا چهارهزار تومن میشه و قیمت نسخه میشد 400 مانات. بی انصاف داشت 150 مانات میکشید روی نسخه. نمیتونستم این ظلم رو تحمل کنم. طوری وانمود کردم که متوجه جریان نشدم و خودم رو زدم به گیجی و گفتم مگه مانات چند شده؟ مریض باکوئی که کم کم داشت متوجه جریان میشد گفت هر مانات رو من چهار هزار تومن عوض کردم. بهش گفتم با این حساب قیمت نسخه میشه 400 مانات. راننده نگاه هولناکی به من انداخت، ولی وانمود کرد که اشتباهش محاسباتی بوده. باکوئی در حالی که خیلی راضی به نظر میرسید پول نسخه رو به مانات پرداخت کرد و رفت. میدونم که دیگه اون راننده هیچ مریضی رو به داروخونه ما نمیاره. ولی از اینکه کار درست رو انجام داده بودم، خیلی خوشحال بودم.