بازگشت نسخه پیچ
در مورد برگشتن به داروخونه با همسرم خیلی صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که در شرایط فعلی برگشتن به داروخونه میتونه بهترین تصمیم باشه. البته هنوز تو صداقت دکتر شک داشتم و نمیدونستم دلیل رفتارهای اخیر دکتر چی بود و چرا با ما اونطوری رفتار کرد و چرا دوباره از ما خواست که به داروخونه برگردیم؟ شاید هم واقعا از جای دیگهای تحت فشار بوده و مشکلی با ما نداشته. به هر حال تصمیم گرفتیم دوباره به کارمون برگردیم...
حدود ساعت 4 بود که به داروخونه رسیدیم. هنوز داروخونه زیاد شلوغ نشده بود. ولی همه اومده بودند. دو تا از پرسنل که قبلا از ساعت پنج کارشون شروع میشد هم اومده بودند. از قیافهها مشخص بود که انتظار برگشتن ما رو نداشتند. مخصوصا اون دو نفر که با رفتن ما ساعت کاریشون بیشتر شده بود، از برگشتن ما احساس خوبی نداشتند. مثل اینکه هیچ اتفاقی نیافتاده،سلام کردیم و وارد داروخونه شدیم. سلام دکتر گرمتر از همیشه بود و دستم رو محکمتر از قبل فشرد. دکتر با صدای بلند و طوری که بقیه هم بشنوند به همسرم گفت: " کسالت برطرف شد دیگه ایشااله" همسرم یه لحظه هنگ کرد ولی خیلی زود منظور دکتر رو متوجه شد و گفت بلی، بهترم.