امروز بعد از مدتها کمی وقت پیدا کردم تا به وبلاگم سری بزنم و بنویسم. از اونهایی که تو این مدت به وبلاگ سر زدن و با مطالب قبلی روبرو شدن عذر میخوام و بهشون قول میدم هر موقع که فرصتی پیدا کنم، بنویسم. و اما امروز چطور شد که این فرصت نصیب من شد...
امروز بعد از مدتها کمی وقت پیدا کردم تا به وبلاگم سری بزنم و بنویسم. از اونهایی که تو این مدت به وبلاگ سر زدن و با مطالب قبلی روبرو شدن عذر میخوام و بهشون قول میدم هر موقع که فرصتی پیدا کنم، بنویسم. و اما امروز چطور شد که این فرصت نصیب من شد...
چند روزی هست که شیوع آنفولانزا در تبریز دهن به دهن میچرخه. یکی میگه آنفولانزای خوکی اومده. اونیکی میگه خوکی نیست، مرغی هست. بعضی ها هم که حرف از ابولا و کشته شدن ده ها نفر از این مریضی میزنن. خلاصه اینکه آنفولانزا و ابولا، این روزها تو تبریز شده نقل محافل و مجالس و هر کسی دانسته و نداسته حرفی در این مورد میزنه. شبکه های اجتماعی هم که مثل همیشه در این موارد فعالیت خوبی دارند و ثانیه به ثانیه خبرهای جدیدی از آمار کشته ها اعلام میکنند. مدارس هم بیکار نشستن و برای پیشگیری از شیوع آنفولانزا بین بچه ها تمهیداتی اندیشدند که قابل توجه هست. داروخونه ما هم برای اینکه بتونه نهایت بهره رو از این شایعه ببره، اقداماتی انجام داده که در نوع خودش کم نظیر هست...
توی این مدت که تو داروخونه کار کردم، همیشه بعضی از داروها نایاب و یا کمیاب بودند. هیچوقتی نبوده که همه داروها موجود باشند و مریضها به راحتی بتونن داروی مورد نیازشون رو تهیه کنند. این مسئله مربوط به این دو سه سالی که من تو داروخونه کار میکردم هم نیست و نسخه پیچهایی هم که سی ساله تو این کار هستند میگن که همیشه اوضاع همینطور بوده و هیچ دوره ای رو به یاد ندارن که سیستم دارویی بدون مشکل باشه. جالب اینجاست که داروهایی که کمیاب میشن معمولا تولید خود ایران هستند و کمیاب بودنشون نمیتونه ربطی به تحریمها داشته باشه. بعضا حتی داروهایی پیدا نمیشه که آدم واقعا خندش میگیره...