تب آنفولانزا
چند روزی هست که شیوع آنفولانزا در تبریز دهن به دهن میچرخه. یکی میگه آنفولانزای خوکی اومده. اونیکی میگه خوکی نیست، مرغی هست. بعضی ها هم که حرف از ابولا و کشته شدن ده ها نفر از این مریضی میزنن. خلاصه اینکه آنفولانزا و ابولا، این روزها تو تبریز شده نقل محافل و مجالس و هر کسی دانسته و نداسته حرفی در این مورد میزنه. شبکه های اجتماعی هم که مثل همیشه در این موارد فعالیت خوبی دارند و ثانیه به ثانیه خبرهای جدیدی از آمار کشته ها اعلام میکنند. مدارس هم بیکار نشستن و برای پیشگیری از شیوع آنفولانزا بین بچه ها تمهیداتی اندیشدند که قابل توجه هست. داروخونه ما هم برای اینکه بتونه نهایت بهره رو از این شایعه ببره، اقداماتی انجام داده که در نوع خودش کم نظیر هست...
وقتی رسیدم داروخونه دیدم آقای دکتر در حال ور رفتن با کامپیوتر هست. نزدیکتر که رفتم دیدم داره توی ورد یه چیزهایی تایپ میکنه. " ماسک N95 رسید. ماسک ویژه برای مقابله با ویروس آنفولانزا" این ماسکها رو حدود یه هفته پیش که هوای تبریز رو گرد و غبار گرفته بود، خریده بودیم. ولی فردای اون روز تو تبریز برف خوبی اومد و هوا رو مثل همیشه پاک و تمیز کرد. به خاطر همین، ماسکها موند رو دستمون. متنی که دکتر داشت تو ورد تایپ میکرد، برام آشنا بود. آخه اون روز هم، همین متن رو نوشته بود. فقط با این تفاوت که، اون روز به جای ویروس آنفولانزا نوشته بود، گرد و غبار و ذرات معلق. به هر حال من که نفهمیدم این ماسکها ویژه چه کاری هست ولی با انتشار این شایعه فرصت خوبی برای آب کردن این ماسکها پیش اومده بود. تایپ متن رو تموم کرد و بعد از کمی تنظیمات و حاشیه گذاری، دو تا پرینت ازش گرفت. یکیش رو داخل داروخونه جلوی چشم مریضها و اونیکی رو هم روی شیشه بیرون نصب کرد. بعد از نصب کاغذها چند قدمی عقبتر میرفت و کار بی نظیر خودش رو نظاره میکرد و به خودش احسنت میگفت. چند دقیقه بعد، یکی از اهالی محله وارد داروخونه شد. نسخه ای که تو دستش بود رو به دکتر نشون داد. دکترش براش چند تا شربت و قرص برای سرماخوردگی نوشته بود. معلوم بود که زیاد حال نداره و میخواد داروهاش رو زود بگیره و بره. در حالی که بچه ها داشتن نسخه رو آماده میکردن، دکتر بهش گفت: آنفولانزا نباشه خدای نکرده. میگن آخه خیلی شایع شده. چند نفر تو بیمارستان امام رضا مردن. مریض گفت: نمیدونم دکتر چیزی به من نگفت، فقط گفت باید استراحت کنی. دکتر در حالی که به نوشته ی رو شیشه اشاره میکرد، بهش گفت، این ماسکها رو تازه آوردیم، مخصوص آنفولانزاست. همه میبرن. چند تا بیشتر نمونده! مریض بیچاره گفت: سه تا هم از اونها بده...
تو این چند روز، داروخونه ما از شایعه آنفولانزا که معلوم نیست تا چه حدی صحت داره، سود خوبی به جیب زد. ماسکهایی که به قیمت 2300 خریده بود رو دونه ای 3500 میفروشه. همه هم میخرن. دیروز یه نفر 105 هزار تومن داد و سی تا ماسک رو یه جا خرید. تا حالا چندین بار ماسک سفارش دادیم و همشون یه روزه تموم شدن. یه چیز دیگه ای هم که این روزها خیلی میخوان، ژل ضد عفونی کننده دست هست. ظاهرا از مدرسه به بچه ها گفتن که باید همچین چیزی رو بخرن. از خیلی وقتها پیش یه بسته ژل دست داشتیم که هیچ کس نمیخرید. اون روز تو یه ساعت همه فروخته شد. برای سفارش ژل دست، خانم دکتر به چند تا از شرکتها زنگ زد. ولی همه تموم کرده بودن. میگفتن قرار از تهران برامون بیارن. دو، سه روزی طول میکشه. تو این مدت که همه دنبال ژل دست هستند، اسپری الکل هامون رو هم که رو دستمون باد کرده بود فروختیم. دکتر میگفت هر کی ژل دست خواست، بهش بگین اسپری ضد عفونی داریم که از اون هم بهتر هست.
دکتر دیروز میگفت: نمیدونم این شایعه رو کی در آورده، ولی هر کی که هست خدا پدرش رو بیامرزه. اگه این شایعه نبود، این ماه چکهام برگشت میخورد!!!
هنگامی که بهار را دیدید، بسیار از قیامت یاد کنید.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
بهارتان فاطمی
التماس دعا