خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نسخه پیچ جدید» ثبت شده است

اول از هر چیز، لازم میدونم از همه دوستانی که توی این مدت که خبری از پست جدید توی وبلاگ نبود، من رو تنها نذاشتن و با نظراتشون منو به ادامه کار دلگرم کردن، تشکر کنم. همونطور که در جواب نظرات برخی از دوستان که نگران حال من بودن، نوشته بودم، اخیرا توی یکی از داروخونه‌ها مشغول کار شدم و کم کم دارم، توی این داروخونه، ثبات پیدا میکنم. این داروخونه هم شرایط خاصی داره که کم کم توی پست‌های آینده باهاش بیشتر آشنا میشید. توی این پست قصد دارم داستان رفتنم به این داروخونه رو براتون بازگو کنم...

۱۷ نظر ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۹

اولین جایی که رئیس انجمن ما رو معرفی کرده بود، یه داروخونه نزدیک چهار راه ابوریحان بود. نزدیک ظهر بود که به داروخونه رسیدم. یه نفر که به نظر میومد نسخه پیچ باشه، داشت با یکی از مشتری ها حرف میزد. منتظر موندم تا حرفشون تموم بشه. هنوز حرفشون تموم نشده بود که نسخه پیچ رو به من کرد و از من پرسید امری داشتید؟ نزدیکتر رفتم و گفتم با آقای دکتر کار دارم. نسخه پیچ گفت چند دقیقه منتظر باشید، الان تشریف میارن. اومدن دکتر حدود ده دقیقه طول کشید. تو این مدت روی صندلی نشسته بودم و قفسه ها رو نگاه میکردم. داروخونه خیلی قدیمی بود. قفسه های چوبی و کهنه، حس خوبی به آدم نمیدادند... 

۲۴ نظر ۰۵ آبان ۹۳ ، ۱۴:۲۲

الان بیشتر از یک ماه هست که کارآموز جدید داروخونه، شروع به کار کرده. از اون روز تا حالا چیزهای زیادی یادگرفته و سعی می‌کنه هر روز چیزهای بیشتری یاد بگیره. البته هنوز چیزهای زیادی هست که باید بدونه. الان نسخه‌ها رو کمابیش می‌خونه و با راهنمایی نسخه‌پیچ‌های قدیمی میتونه جاهاشون رو پیدا کنه و کم‌کم بعضی نسخه‌های ساده رو میتونه به تنهایی بده. یه روز که داروخونه خلوت بود ازش پرسیدم چطور شد که تصمیم گرفتی نسخه پیچ بشی؟...


۹ نظر ۲۹ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۹