هر روز بهتر از دیروز
الان بیشتر از یک ماه هست که کارآموز جدید داروخونه، شروع به کار کرده. از اون روز تا حالا چیزهای زیادی یادگرفته و سعی میکنه هر روز چیزهای بیشتری یاد بگیره. البته هنوز چیزهای زیادی هست که باید بدونه. الان نسخهها رو کمابیش میخونه و با راهنمایی نسخهپیچهای قدیمی میتونه جاهاشون رو پیدا کنه و کمکم بعضی نسخههای ساده رو میتونه به تنهایی بده. یه روز که داروخونه خلوت بود ازش پرسیدم چطور شد که تصمیم گرفتی نسخه پیچ بشی؟...
گفت یه نفر تو کلاسمون هست که با انجمن داروسازی آشنایی داشت. یه روز گفت تا کی میخواین از باباتون پول تو جیبی بگیرید، بیاین بریم تو کلاسهای نسخهپیچی شرکت کنیم، بلکه بتونیم تو داروخونه کار پیدا کنیم و اینطوری شده که با دوتا دیگه از همکلاسیهاشون تو کلاس نسخهپیچی شرکت کردن و از اونجا برای کارآموزی به داروخونه ما معرفی شده.
در ضمن صحبتهایی که باهم داشتیم فهمیدم که تو یکی از دانشگاههای تبریز علوم سلولی میخونه ولی خیلی دوست داشت که مثل خواهرش پزشکی و یا حداقل داروسازی قبول میشد. به هر حال هر کس یه ظرفیتی داره و نباید از یه نفر بیش از ظرفیتش انتظار داشت. در کل پسر خوبی هست و رفتار خیلی خوبی داره. درسته که بعضی از نسخهپیچها رفتار زیاد مناسبی باهاش ندارن و اذیتش میکنن ولی سعی میکنه ناراحت نشه و باهاشون دوست باشه. میدونم وقتی تی میکشه احساس خوبی نداره ولی سعی میکنه خم به ابروش نیاره و ادامه بده.