خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نسخه پیچ» ثبت شده است

چند روزی هست که وارد کردن شماره همراه بیمه شده توی سایت تامین اجتماعی اجباری شده. یعنی مجبوریم از همه نسخه‌هایی که نیاز به تائید اینترنتی دارن، شماره همراه بگیریم. این شماره گرفتن‌ها هم برای خودش داستانی شده‌...

۳ نظر ۰۱ دی ۹۲ ، ۲۱:۳۱

یکی از تکنولوژی‌های تقریبا جدیدی که به تازگی در کشور ما هم رواج زیادی پیدا کرده، استفاده از دستگاه‌هایP.O.S یا همون کارتخوان‌هاست. با استفاده از این دستگاه‌ها میشه بدون نیاز به حمل پول نقد به سادگی از فروشگاه‌ها خرید کرد. این دستگاه‌ها مزایای زیادی دارند. مثلا با استفاده از این دستگاه‌ها دیگه نیازی به پول خرد نیست. به علاوه از نظر امنیتی هم داشتن کارت اعتباری به جای پول نقد خیلی بهتره. از نظر بهداشتی هم استفاده از کارت‌های اعتباری میتونه خیلی خوب باشه. چرا که اسکناس میتونه یکی از راه‌های انتقال بیماری‌ها باشه. اندر مزایای کارتخوان خیلی میشه نوشت ولی مشکل اینجاست تکنولوژی‌های وارداتی در ایران هیچوقت کارکرد مناسبی نداشته. چون نه زیرساخت‌های مورد نیاز برای اون تکنولوژی رو داریم و نه فرهنگ استفاده از اون رو یاد گرفتیم...

۰ نظر ۲۸ آذر ۹۲ ، ۱۶:۳۰
امروز یه آقایی اومد داروخونه و گفت یه سرنگ میخواستم. گفتم چند سی‌سی باشه. گفت مهم نیست هر چی بزرگتر باشه بهتره. صبحها ماشین استارت نمیزنه میخوام بهش آمپول بزنم!
۱ نظر ۱۴ آذر ۹۲ ، ۱۵:۱۹
یه آقای سالخورده، عصا به دست وارد داروخونه شد و رو به پذیرش داروخونه گفت: "یه قوطی قرص فشار میخوام". پذیرش ازش پرسید که اسم دارو رو نمیدونید؟ پیرمرده گفت: اسمش رو نمیدونم ولی رنگ قوطی قهوه‌ای بود. فکر کردیم اون کدوم قرص فشار هست که قوطی قهوه‌ای هم داره...
۲ نظر ۰۷ آذر ۹۲ ، ۱۶:۱۱

توی نسخه نوشته بود آمپول سفتریاکسون، یک عدد. بعد زیرش هم نوشته بود هر 12 ساعت عضلانی! 

۲ نظر ۰۵ آذر ۹۲ ، ۲۰:۰۶
متخصص آلرژی 5 تا سرم شستشو نرمال سالین نوشته بود، گفتم چه خبره این همه سرم رو میخواد چیکار کنه. یکی از نسخه پیچ‌ها گفت: احتمالا آب خونشون قطع شده میخواد با اینها حموم بگیره...
۱ نظر ۰۳ آذر ۹۲ ، ۲۱:۵۶
یه خانم میانسال با عجله وارد داروخونه شد و مستقیم رفت به طرف صندوق. بعد از اینکه چند نفری که جلوی صندوق منتظر گرفتن داروهاشون بودند رو کنار زد، نسخه‌اش رو نشون مسئول صندوق داد و پرسید که قیمتش چقدر میشه. مسئول صندوق، خانم رو به طرف پذیرش راهنمایی کرد، ولی خانم اصرار داشت که فقط میخواد قیمت نسخه رو بدونه و اگه پولش کافی بود نسخه رو میگیره. مسئول صندوق دوباره خانم رو راهنمایی کرد که برای همین کار هم باید به پذیرش داروخونه مراجعه کنه. به هر حال خانم قبول کرد نسخه‌اش رو به پذیرش نشون بده...
۷ نظر ۰۸ مهر ۹۲ ، ۱۶:۴۰
   سلام. من یک نسخه پیچ هستم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. حالا چطور شد که نسخه پیچ شدم داستانش طولانیه.

   تحصیلات من کارشناسی ارشد ریاضی هست. شاید بپرسید که چه ربطی به داروخونه داره؟ منم میگم هیچ ربطی نداره. ولی روزگاره دیگه. من خودم هم هیچوقت فکر نمی‌کردم روزی یه نسخه پیچ بشم.
  توی این وبلاگ اتفاقات جالبی که تو داروخونه رخ میده رو براتون بازگو میکنم. امیدوارم که لذت ببرید. خوشحال میشم من رو از نظرات با ارزش خودتون مطلع کنید.
۱۱۵ نظر ۰۱ مهر ۹۲ ، ۱۸:۱۷