خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کنترل نسخه» ثبت شده است

داروخونه‌ی ما جزء معدود داروخونه‌های شهر هست که با دانشگاه علوم پزشکی همکاری نزدیکی داره و هر چند وقت یه بار از طرف دانشکده یه دانشجو معرفی میکنن که برای کار آموزی بیاد توی داروخونه‌ی ما و مثلا کار یاد بگیره. حضور این دانشجوهای جوون و به قولی جوجه داروسازها مسائلی رو تو داروخونه پیش میاره که در نوع خودش جالب هست...


۲۳ نظر ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۲

دکتر این داروخونه که توش کار میکنم آدم خیّری هست و بعضی وقتها که تشخیص میده مریض نیازمند هست، بهش تخفیف میده و یا اصلا ازش پول نمیگیره! اما مسئله‌ی مهمی که اینجا هست، ابنه که چطور میشه تشخیص داد که کسی واقعا نیازمند هست یا نه! ملاک این تشخیص چی باید باشه؟

۱۹ نظر ۰۹ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۴۲

کار داروخونه طوری هست که با هر جور آدمی سروکار داره. از دکتر و مهندس و استاد دانشگاه گرفته تا دزد و چاقو کش و معتاد. ما در چهارچوب وظیفه‌ای که داریم، مجبوریم به همه  این‌ها خدمت ارائه کنیم. تنوع شخصیت‌هایی که به داروخانه مراجعه میکنن عملا باعث میشه که رفتار ما هم نسبت به افراد مختلف با هم فرق داشته باشه. مثلا ممکنه به کسی که هزار تومن پول کم داره دارو ندیم ولی به یه نفر دیگه بدون اینکه پولی بده دارو بدیم و مطمئن باشیم که حتما پولش رو میاره. البته همه این تشخیص‌ها مربوط به دکتر هست و ما تو این کارها دخالتی نمی‌کنیم و گاهی هم پیش اومده که تشخیص دکتر اشتباه از آب در اومده. مثلا یادم میاد یه خانمی که بسیار متشخص به نظر می‌رسید، پول همراهش نبود و دکتر با اسرار داروها رو بهش داد که بعدا پولش میاره. حتی شماره کارتش رو داد و گفت که نیازی نیست که دوباره برای دادن پول تشریف بیارید. ولی خانم رفت و خبری ازش نشد...

۳ نظر ۲۸ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۱۸