لبو فروش
داروخونه ای که من توش کار میکنم، نزدیک یکی از مهمترین و پر مریضترین کلینیکهای تبریز هست. بعضی از دکترهای این ساختمون تا پاسی از شب مشغول ویزیت مریضهاشون هستند. یه داروخونه بزرگ و مجهز هم درست تو طبقه همکف این ساختمون هست که بیشتر نسخه های این دکترها رو اون میپیچه. تا قبل از اینکه داروخونه ما افتتاح بشه، این داروخونه تا پاسی از شب باز بود و به خلق خدا خدمت میکرد. اما با افتتحاح داروخونه ما وضعیت کمی عوض شد. البته من که اون موقع اینجا نبودم ولی چیزهایی شنیدم که برام خیلی جالب بود...
بعد از اینکه داروخونه شبانه روزی ما اونجا افتتاح میشه، این داروخونه همچنان تا چند ساعت بعد از نصف شب باز بود. داروخونه ما هم که به امید خدمت به کسانی که نصفه شب دنبال گرفتن نسخشون بودند، به اونجا اومده بود، از اینکه نمیتونست به خلق خدا خدمت کنه، بسیار ناراضی بود. به همین دلیل سری به معاونت دارو میزنه و از این بنده خدا شکایت میکنه. معاونت هم میگه که حق با داروخونه شبانه روزی هست و اون داروخونه رو ملزم میکنه که راس ساعت 10 شب، داروخونه رو تعطیل کنه. از اون روز تا حالا داروخونه ما و اون داروخونه دشمنهای خونی هم هستند و سایه همدیگه رو با تیر میزنن.
چند هفته پیش بود که یه لبو فروش دوره گرد، بساطش رو جلوی داروخونه ما پارک کرد و شروع به فروختن لبو کرد. اتفاقا ما هم مقداری ازش لبو خریدیم و نوش جان کردیم. از اون روز به اینور، این لبو فروش هر روز میومد و همونجا لبو میفروخت. این روند همینطور ادامه داشت تا اینکه یه روز به طور اتفاقی، دختر خانم دکتر دیده بود که این لبو فروش، داره وارد داروخونه اون ساختمون میشه. از اون موقع سوی ظن به این لبو فروش شروع شد. گمانه زنی های مختلفی در مورد این مسئله میشد. من که کلا فرد خوش بینی هستم، میگفتم که احتمالا برای دستشویی اونجا رفته بوده. یا شاید هم میخواسته چیزی از داروخونه بگیره. ولی پسر خانم دکتر معتقد بود که این لبو فروش میتونه جاسوس اون داروخونه باشه و اطلاعات ما رو به اون بده. گفتم مثلا چه جور اطلاعتی؟ پسر خانم دکتر گفت: کی میایم؟ کی میریم؟ تا کی باز هستیم؟ روزی چند تا نسخه داریم؟ کدوم دکترها نسخه هاشون رو به ما میفرستند؟ و هرنوع اطلاعات دیگه ای! همونطور که پسر خانم دکتر داشت حرف میزد به لبو فروش خیره شده بودم. صورتش تو بخار لبوها پنهون شده بود. بیچاره نمیدونست چه فکرهایی دربارش میکنند. فردای اون روز، خبری از لبو فروش نبود. انگار آقای دکتر بهش گفته بود که اگه بازم اینجا وایسی به شهرداری زنگ میزنیم! مطمئن هستم که تا حالا یه جای خوب برای لبو فروختن پیدا کرده، ضرر اصلی ما کردیم که دیگه کسی نیست که دهنمون رو شیرین کنه.