مذاکرات
توی داروخونه قبلی که بودیم، هر سال یه درصدی به حقوقمون اضافه میشد. درسته که این درصد کمتر از نرخ تورم بود، ولی هر چی که باشه، میتونه توی سال جدید که معمولا خرجها بالا میره، یه دلگرمی برای آدم باشه و میتونه حداقل قسمتی از فشار وارده رو که تورم تحمیل میکنه، کم کنه. ولی امسال که توی این داروخونه هستم خبری از افزایش حقوق نبود، این بود که تصمیم گرفتم برای افزایش حقوقم با آقای دکتر وارد مذاکره بشم...
روز گرفتن حقوق ماهانه بود، برام مهم بود که بدونم افزایش حقوقم تا چه حدی هست، توی اون داروخونه که بودم سالی بین 20 تا 30 درصد حقوقمون افزایش پیدا میکرد. نزدیک ساعت دوازده شب دکتر داشت صندوق رو زیر رو میکرد. و پولها رو میشمرد. ساعت 10 که خانم دکتر رفته بود خونه، طبق معمول صندوق رو خالی کرده بود. همیشه پولی که از ساعت 10 تا 12 توی صندوق جمع میشد کفاف حقوق منو میداد ولی الان که ایام عید هست و بازار حسابی کساد هست، ظاهرا پولی که تو صندوق بود کمتر از حقوق من بود، با هر زحمتی که بود آقای دکتر پولها رو شمرد و دسته کرد. رو به من کرد و گفت که ببخشید دیگه این پونصد تومن خدمت شما باشه، بقیه اش رو ایشااله فردا تقدیم میکنیم...فردای اون روز بقیه حقوقم رو دادند، بدون حتی ریالی افزایش... چیزی نگفتم، تشکر کردم، خداحافظی کردم و اومدم. ولی توی دلم خیلی ازشون ناراحت بودم. تمام امیدهام و برنامه هام خراب شده بود. دیروز حدود نیم ساعت زودتر از معمول به داروخونه رفتم. میخواستم با آقای دکتر قبل از اومدن بچه ها تنها صحبت کنم. تا رسیدم آقای بلند شد و نگاهی به ساعت انداخت. با لحنی آمیخته با شوخی، بهم گفت، چه عجب، حتما با خانم دعوا کردی! گفتم نه خودم زودتر اومدم که باهاتون کمی صحبت کنم. صحبتهام رو اینطوری شروع کردم:
گفتم آقای دکتر ما تو اون داروخونه که بودیم، سالانه یه افزایشی توی حقوق داشتیم. من هم انتظار داشتم که روال کار توی این داروخونه هم اینطوری باشه و قراره که از این ماه تجدید نظری توی حقوقمون بشه. ولی متاسفانه اینطوری نشد و مجبور شدم که باهاتون در این مورد صحبت کنم. آقای دکتر هم خیلی راحت گفت که افزایش حقوق ما سالانه هست و تا شش ماه خبری از افزایش حقوق نیست! در مورد حقوق کم، و شرایط زندگی باهاش صحبت کردم، گفتم که توی این مدت یه نفر به خانواده ما اضافه شده و خرجها به مراتب افزایش پیدا کرده. آقای دکتر هم در مورد شرایط داروخونه، کسادی بازار، بی پولی، کسوارت بیمه ها و از این قبیل حرفها گفت. میدونستم حرفاش واقعیت نداره و این حرفها رو میزنه که منو قانع کنه ولی در مورد درآمدهای کلان داروخونه چیزی نگفتم. بهش گفتم، کارگر ساختمونی، شاگرد مکانیکی، لبو فروش محله هم در آمدش خیلی بیشتر از من هست. اصلا تحصیلات من هیچ، من انتظار ندارم شما به من در حد تحصیلاتم حقوق بدید، ولی حداقل باید حقوقم در حدی باشه که بتونم پوشک بچم رو تهیه کنم!؟ اینجا بود که آقای دکتر پیشنهاد فوق العاده خودش رو مطرح کرد. بهتون گفته بودم که یکی از پرسنل داروخونه قبل از عید تسویه کرد و رفت. الان هم مدتی هست که اینها دنبال نیرو میگردن. پیشنهاد آقای دکتر این بود که حالا که میگی حقوقت کم هست و برای اداره زندگی مشکل داری به خانمت بگو بیاد و اینجا کار کنه. اینطوری هم درآمد شما افزایش پیدا میکنه و هم ما به غریبه پول نمیدیم. از لحنش مشخص بود که فکر میکرد پیشنهادش خیلی وسوسه کننده هست. طوری حرف میزد که انگار راه حل بحران هسنه ای رو پیدا کرده. بهش گفتم که آخه دختر من هنوز 4 ماهه هست و سخته خانم بتونه از حالا کار کنه. آقای دکتر گفت که بهتره هر چه زودتر خانم کارش رو ادامه بده تا از یادش نره. تازه اینطوری میتونید با هم هماهنگ باشید که هر وقت که یکیتون کاری داشته به جاش اونیکی جاش رو پر کنه. (یعنی میخواست مرخصی هامون رو هم به کلی حذف کنه) میگفت از صبح تا ظهر یکیتون بیایید از ظهر تا شب هم اونیکی. یکیتون هم توی خونه باشید و بچه رو نگه دارید. اینطوری نیاز نیست پول مهد کودک هم بدید! بهش گفتم پس کی همدیگه رو ببینیم؟ گفت از ساعت 2 تا 4. گفتم واقعا ممنون که اینهمه به فکر ما هستید. ولی من حاضر نیستم به خاطر پونصد تومن زندگی خودم و خانوادم رو مختل کنم. بازم اگه مقدارش قابل ملاحظه بود میشد بعضی از سختیها رو تحمل کرد. کم کم داشت لحن دکتر عوض میشد. تا امروز اینطوری باهاش حرف نزده بودم. هر چی گفته بودن چشم گفته بودم، هر چی هم داده بودن تشکر کرده بودم. اولین باری بود که با لحن اعتراضی داشتم صحبت میکردم. توی این مدت یکی از بچه ها هم اومده بود و در حالی که داشت اونطور قفسه ها رو مرتب میکرد و وانمود میکرد که حرفهای ما رو نمیشنوه ولی حواسش جمع بود که ببینه نتیجه مذاکرات آخرش چی میشه. نتیجه حرفهای ما برای اون میتونست مهم باشه. رفتن من از طرفی فشار کار رو روی اون افزایش میداد و از طرفی جایگاه اون رو تو داروخونه ارتقا میداد. از طرفی صحبتهای جسورانه من ممکن بود جسارت اعتراض رو هم به اون بده. میدونستم که حقوقی که اون میگیره حتی کمتر از حقوق من هست ولی اون هم چاره ای نداشت.
خلاصه کلام اینکه صحبتهای من با آقای دکتر به نتیجه نرسید و آقای دکتر حاضر نشد حتی ریالی به حقوق من اضافه کنه. من هم حاضر نیستم این ظلم رو قبول کنم. هر چند که ظاهرا چاره ای هم ندارم. باید دنبال یه کار بهتر باشم. کاری که بتونم حداقلها رو برای خانوادم تهیه کنم. منتظر خبرهای جدید باشید...