خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقوق نسخه پیچ» ثبت شده است

ساعت از 10 شب گذشته بود که موبایلم زنگ خورد. احتمال دادم شاید یکی از داروخونه‌هایی که بهشون شماره داده بودیم، باشه. گوشی رو که پیدا کردم دیدم روش نوشته "دکتر". یعنی چی کار میتونه داشته باشه؟ دکمه سبز رنگ گوشی رو با تردید فشار دادم. صدای سلام دکتر گرمتر از همیشه بود...

۴ نظر ۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۲:۰۰

امروز دومین روزی هست که به دنبال کار هستیم. این چند روزی که بیکار بودیم، جزء سخترین روزهای زندگی بود. روزهایی طولانی و غیرقابل تحمل. هر چه زودتر باید فکری میکردیم و از این وضع رها میشدیم. امروز هم مثل دیروز بعد از خوردن صبحانه از خونه زدیم بیرون. چند جایی بود که در نظر داشتیم امروز به اونها سر بزنیم...

۳ نظر ۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۲:۲۱

مدتی هست که جو داروخونه متشنج شده. دکتر الکی ایراد میگیره و میخواد اشکال بگیره. چند باری به قیمت‌ها ایراد گرفته و گفته اشتباه قیمت زده شده. هر بار هم ضایع شده و دیده که قیمت درست بوده. دلیل این رفتار دکتر رو نمی‌فهم ولی ظاهرا تاریخ مصرف ما هم گذشته. قبل از من هم این اتفاق برای پرسنل سابق افتاده بود و بعد از مدتی یا اخراج شدند و یا خودشون استعفا دادند و رفتند. دکتر ما روش‌های مختلفی برای بیرون کردن پرسنل داره و معمولا سعی می‌کنه کسی رو اخراج نکنه و با رفتارش باعث میشه که خودشون از داروخونه برن. یکی از اون روش‌ها اینه که...

۵ نظر ۰۱ تیر ۹۳ ، ۱۶:۳۶

  داشتم قیمت میزدم که متوجه شدم دکتر تو اتاقش با یه خانم و آقایی حرف میزنه. گوش‌هام رو که تیز کردم متوجه شدم که قراره به زودی یه نفر به جمع داروخونه اضافه بشه. پسر جوانی که ظاهرا دانشجو بود به همراه خواهرش که پزشک عمومی بود داشتن با دکتر حرف میزدن. پسره از ساعات کاری و روزهایی که باید تو داروخونه باشه میپرسید. ظاهرا بعضی روزها کلاس داشت و نمیتونست بیاد. خواهرش داشت ازش تعریف میکرد و سفارش میکرد که هواشو داشته باشین و نسخه پیچی رو بهش یاد بدید. به داداشش هم سفارش می‌کرد که حواسش رو خوب جمع کنه و سعی کنه تو مدت کمی نسخه‌پیچی رو  خوب یاد بگیره. دکتر هم داشت بهشون شرایط رو یاد آوری می‌کرد و میگفت که تا یک ماه باید آزمایشی ( و البته بدون حقوق) کار کنی تا ببینیم چی میشه. بعد پسره پرسید که از کی باید شروع کنم و دکتر گفت که از همین الان میتونی شروع کنی. پسره با اینکه که انتظارش رو نداشت، ولی رفت و از ماشین، وسایلش رو آورد و با اشتیاق تمام وارد داروخونه شد...

۵ نظر ۱۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۳۳