خاطرات یک نسخه پیچ

من یک نسخه پیچم. یعنی تو داروخونه کار میکنم. هر روز اتفاقات جالبی برام میوفته که میخوام اونها رو با شما در میون بگذارم...

آخرین خاطرات
پربیننده ترین خاطرات
خاطرات پربحث‌تر
آخرین نظرات

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نسخه پیچ ماهر» ثبت شده است

توی ساختمون داروخونه ما یه کارشناس تغذیه هست که حسابی کارش گرفته و روزی نزدیک صد تا مشتری داره. مشتری‌های این خانم رو اکثرا خانمهایی تشکیل میدن که دوست دارن از وزنشون کم کنن. گاهی هم افرادی برای افزایش وزن به ایشون مراجعه میکنن. این خانم  هم برای هر یک از مراجعین خودش یه نسخه تپل مینویسه که معمولا نسخه‌هاش بالای بیست یا سی تومن میگیره. البته تو این نسخه‌ها معمولا داروی خاصی که در افزایش و یا کاهش وزن مؤثر باشه تجویز نمیشه و بیشتر داروهاش مکمل‌هایی از قبیل کلسیم، امگا و انواع مولتی ویتامین‌هاست. با این حال اکثر مراجعین این خانم فکر میکنن داروهایی که براشون نوشته شده در لاغری و یا چاق شدن اونها تاثیر خاصی داره و از ما معمولا در مورد این داروها و خواص اونها سوال میپرسن که جواب دادن به این سوالها راه و روش خاصی داره...


۱۱ نظر ۲۱ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۵

داروخونه‌ی ما جزء معدود داروخونه‌های شهر هست که با دانشگاه علوم پزشکی همکاری نزدیکی داره و هر چند وقت یه بار از طرف دانشکده یه دانشجو معرفی میکنن که برای کار آموزی بیاد توی داروخونه‌ی ما و مثلا کار یاد بگیره. حضور این دانشجوهای جوون و به قولی جوجه داروسازها مسائلی رو تو داروخونه پیش میاره که در نوع خودش جالب هست...


۲۳ نظر ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۳۲

چند روز پیش بود که توی یکی از پیامهای خصوصی که برام گذاشته بودن، یکی از نسخه پیچ‌ها داستان نسخه پیچ شدنش رو برام فرستاده بود. داستانی که بی شباهت به داستان من نبود. یک تحصیل کرده دانشگاهی که مجبور شده بود توی یکی از داروخانه‌ها نسخه پیچی کنه. حرفهای این دوستمون که توی این پیام نوشته بود بسیار دلنشین و در عین حال دردناک بود. حیفم اومد که تنها خواننده‌ی این متن دلنشین من باشم و از ایشون خواستم که در صورتی که رضایت داشته باشن، این داستان رو توی وبلاگ انتشار بدم. متنی که توی ادامه مطلب می‌خونید عینا نوشته شده‌ی ایشون هست. فقط بعضی از اسمهای خاص به درخواست خودشون عوض شدن...

۲۹ نظر ۲۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۲۰

اول از هر چیز، لازم میدونم از همه دوستانی که توی این مدت که خبری از پست جدید توی وبلاگ نبود، من رو تنها نذاشتن و با نظراتشون منو به ادامه کار دلگرم کردن، تشکر کنم. همونطور که در جواب نظرات برخی از دوستان که نگران حال من بودن، نوشته بودم، اخیرا توی یکی از داروخونه‌ها مشغول کار شدم و کم کم دارم، توی این داروخونه، ثبات پیدا میکنم. این داروخونه هم شرایط خاصی داره که کم کم توی پست‌های آینده باهاش بیشتر آشنا میشید. توی این پست قصد دارم داستان رفتنم به این داروخونه رو براتون بازگو کنم...

۱۷ نظر ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۴۹

توی این مدتی که دنبال کار می‌گردم، به خیلی از داروخونه‌ها سر زدم. بیشترشون که همون اول میگن، نیازی به نسخه‌پیچ ندارن و خیال ما و خودشون رو راحت می‌کنن. بعضی‌ها هم بعد از کلی سوال و جواب و آزمون میگن که نشد. بعضی‌ها هم هستند که میگن بیا چند روزی برای ما آزمایشی( یعنی بدون حقوق) کار کن تا ببینیم چی میشه! توی همین گشت و گذارهایی که توی سطح شهر  داشتم، رسیدم به یکی از داروخونه‌هایی که تازه داشت قفسه‌هاش رو میزد و خودش رو برای بازدید بازرسین معاونت و گرفتن مجوز افتتاح آماده می‌کرد...


۴۹ نظر ۰۱ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۳

توی این چند سال اخیر که توی داروخونه روزانه کار میکردم، اومدن سال جدید و نو شدن طبیعت برام مترادف بود با دو هفته تعطیلی، استراحت و البته سفر. ولی امسال که توی داروخونه شبانه روزی کار میکنم، سال جدید برای من معنای خاصی نداره و مجبورم طبق معمول سر موقع سر کار باشم و نسخه مردم رو بپیچم.

۵ نظر ۰۸ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۴۷

همیشه فکر میکردم نسخه پیچهایی که تو داروخونه های بزرگ شهر کار میکنن، خیلی خوش به حالشون هست. روپوش های تر و تمیز و مرنب، کامپیوتر های آخرین مدل، صندلیهای گردون با کلاس، خلاصه همه چیز این داروخونه ها برام جذاب بود. از همه جالبتر سیستم نوبت دهی این داروخونه ها که باعث میشه همه آروم سر روی صندلی بشینن و منتظر رسیدن نوبتشون باشن. مثل داروخونه ما نیست که مریضها مرتب نق میزنن که پس نسخه من چی شد. همبشه فکر میکردم اگه قراره آدم نسخه پیچ باشه، کاش تو همچین داروخونه ای کار کنه. حقوقش هم حتما خیلی بیشتر هست...

۱۳ نظر ۲۸ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۸

چند دقیقه ای به ساعت چهار و نیم مونده بود که به داروخونه رسیدم. مرد میانسالی که دو ساعت پیش با من در مورد حقوق و شرایط داروخونه صحبت کرده بود، تنها پشت پیشخون نشسته بود. تا منو دید از جاش بلند شد و با یک سلام گرم از من استقبال کرد... 

۵ نظر ۰۸ آبان ۹۳ ، ۰۲:۴۹