قرصهای مالیدنی
بعضی از شغلها هستند که بازنشستگی تو اونها تعریف نشده و هر کس تا هر وقتی که دلش بخواد میتونه کارش رو تو شغلها ادامه بده. یکی از این شغلها که اتفاقا خیلی هم شغل حساسی هست، شغل طبابت یا همون پزشکی هست. خیلی از مردم هم هستند که ترجیح میدن به جای مراجعه به پزشکهای جوون و کم تجربه به این پزشکها مراجعه کنن و از تجربه اونها نهایب بهره رو ببرن. اما از طرفی هم با بالا رفتن سن، قوای ذهنی به مرور تحلیل میره و فرد دیگه کارایی سابق رو تو کارش نخواهد داشت. حالا وقتی این شغل پزشکی باشه و سر کارش با سلامتی جامعه، مسئله خیلی حساستر میشه...
نزدیکیهای داروخونه ما مطب یکی از قدیمی ترین متخصصین پوست تبریز واقع شده که هر از گاهی نسخه هاش نصیب ما میشه. اونطوری که من شنیدم این پزشک محترم نود و خورده ای سن داره و نسلهای متمادی از طبابت ایشون بهره بردن. نسخه های این دکتر چند تا خصوصیت جالب داره. یکی اینکه تو نسخه هاش، برندهایی رو مینویسه که الان سالهاست وارد نمیشن و مریضهایی که تاکید دارن، همون برندی که دکتر نوشته رو بخرن، توی داروخونه های شهر سرگردان و آواره میشن. ویژگی دیگه ای که نسخه های این دکتر داره خط فوق العادش است. البته تا اونجایی که قدیمی ها میگن، خط این دکتر در دهه های پیشین بهتر بوده و به مرور با افزایش لرزش دست ناشی از سالخوردگی به این وضع اسفبار دچار شده. ولی با این حال داروخونه های اطراف میتونن خطش رو رمزگشایی کنن و چیزهایی تحویل مشتری بدن. اما اصلیترین مشکل نسخه های ایشون، دستورهای عجیب و غریبی هست که برای داروها مینویسه. مثلا دستور آنتی بیوتیکها رو باهم قاطی میکنه. مثلا اونی که باید روزی یه دونه مصرف بشه، مینویسه هر 6 ساعت! بعضی از داروسازها هم عین دستور رو روی دارو مینویسن و تحویل مریض بیچاره میدن. اما اشتباهی که اون روز کرده بود فاحشتر از این حرفها بود.
نسخه های این دکتر مثل همه متخصصین پوست پر هست از کرم و شامپو و اینطور چیزهای. دستور کرم و شامپو هم که مشخصه. برای کرمها مینویسه روزی چند بار به فلان محل مالیده بشه. برای شامپو هم مینویسه، جهت شستشو. گاهی هم برای تقویت، از این مکملها و مولتی ویتامین ها مینویسه که معمولا دستورش روزی یه دونه هست. اون روز داشتم دستور نسخه ها رو مینوشتم که رسیدم به قرصهای مولتی ویتامین و فولیک اسید که آخر نسخه نوشته بود. با نهایت تعجب دیدم زیر قرصها نوشته، روزی یک عدد مالیده شود. دستور رو به خانم دکتر نشون دادم. خانم دکتر گفت: بیچاره دیگه وقت بازنشتگیش رسیده! تا کی میخواد طبابت کنه؟